بیان احساس با شعر سعدی
بادرود
شاید شما خبر ندارید هر روز به « کوپال » سرمی زنم . با آنکه ازشعر و شاعری چیز زیادی نمی دانم ولی اشعارتان مرا به وجد می آورد . دلم می خواهد احساسم را با این شعرسعدی بیان کنم :
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
حمید بهاری
15 مرداد 196 خورشیدی
عبدالله موحّد...برچسب : نویسنده : koopal بازدید : 304