در محضر مولانا
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم ؟
در این سرای فنا چشمه ی حیات منم ؟
و گر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم ؟
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی ؟
که نقش بند سراپرده ی رضات منم ؟
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی ؟
مرو به خشک که دریای باصفات منم ؟
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو ؟
بیا که قدرت پرواز پـــــرّ و پات منم ؟
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند ؟
که آتش و تبش گرمی هوات منم ؟
نگفتمت که صفت های زشت در تو نهند ؟
که گم کنی که سرِ چشمه ی صفات منم ؟
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلّاق بی جهات منم ؟
اگر چراغ دلی ، دان که راه خانه کجاست
و گر خداصفتی ، دان که کدخدات منم
این غزل جزو شاهکارها و بهترین های دیوان شمس است .
تقدیم به استاد هژبر پاکزاد
میرزا قدیمی
عبدالله موحّد...برچسب : نویسنده : koopal بازدید : 189