عهد نابسامان
1 ای عهد نابسامان ! یادی نکردی از من
دیدی میان طوفان ، یادی نکردی از من
2 دیدی که بی نصیبم ، در چنگ ناامیدی
با یک امید پنهان ، یادی نکردی از من
3 سویت نگاه کردم ، یعنی که یاریم کن
با دیدگان گریان ، یادی نکردی از من
4 بس دیدم از تو بیداد ؛ ماندم در انتظارت
امّا برای جبران ، یادی نکردی از من
5 در سالیان تردید ، باد ریا چو پیچید
تهمت زنی شد آسان ، یادی نکردی از من
6 با آرزوی دولت ، در دامن طبیعت
دیدم غم فراوان ، یادی نکردی از من
7 در کام بی پناهی ، دیدی که بس غریبم
دنیا مراست زندان ، یادی نکردی از من
8 چون یار نیمه راهی ، پیمان خود شکستی
در سایه سار وجدان ، یادی نکردی از من
9 درد دل پریشم ، پیچید بر من امّا
گاهی برای درمان ، یادی نکردی از من
10 با سنگ نانجیبان ، قلبم که شیشه ای بود
بشکسته شد ز بنیان ، یادی نکردی از من
11 رسم رفاقت ای دهر ! با چشم خویش دیدم
کز پایگاه امکان ، یادی نکردی از من
12 آمد چو سیل حسرت ، احساس ناشکیبم
ویرانه گشت ، ویران ؛ یادی نکردی از من
13 تا بارگاه خورشید ، رفتم به دستبوسی
در مشهد خراسان ، یادی نکردی از من
14 مهرآوران دوران ، رفتنــــد از کنارم
با یاد خیر آنان ، یادی نکردی از من
15 نظمی سرودم از دل ، گفتم هژبر شعرم
تنهای کوی عرفان ؛ یادی نکردی از من
هژبر پاکزاد
25 آذر 1395 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
* از دیوان « سپهر سخن »
عبدالله موحّد...برچسب : نویسنده : koopal بازدید : 156