صدای من
1 چاره ی غم نمی کند این دل غمزدای من
راهگشا نمی شود همرهی صفای من
2 با همه بی وفایی همسفران زندگی
جلوه نمی کند چرا مرتبه ی وفای من ؟
3 غمزده ام ز بیکسی ؛ گرچه هماره بوده است
خاک گذار دوستان ، سفره ی توتیای من
4 بوده خیال خوش اگر ، خواسته ام که یک زمان
جام طلا ز خاوران ، سربزند برای من
5 مایه ی شادیم بود ، این که به سیم و زر هنوز
اهل ریا نمی خرد ، چامه ی بی ریای من
6 گوشه ی چشمی از خدا ، گرچه به غم ندیده ام
می شنود خدای من ، باز خدا خدای من
7 شکر خدا که ارمغان ، داده مرا طبع روان
تا که رسد به گوش جان ، نغمه ی دلگشای من
8 همچو ستاره ای که شب ، می رسدش پرتو عشق
« گــــوهر پارسی » 1 بود پرتو کیمیای من
9 می دهدم سروش جان ، مژده که از فضای دل
کنگُره های آسمان ، می شنود صدای من
10 معرفت ار کم است و کم ، بی ادبی رهاترین
معرفت ادب فــــزا ، دولت آشنای من
11 تا که سرودم این غزل ، گفت ندایی از دلم :
بر تو هــزار آفرین ؛ هــژبر پاکرای من ! *
هژبر پاکزاد
3 دی 1396 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ــ اشاره به دیوان « گوهر پارسی »
* ــ از دیوان « سپهر سخن »
عبدالله موحّد...برچسب : نویسنده : koopal بازدید : 246